?دوران بی خیالی من دورانی بود که مدرسه را به سان سِن تئاتر و معلم ها را بازیگران آن می دیدم. ?یادم میاد سر زنگ ریاضی نه تعداد پرتقال های فروش رفته برایم اهمیتی داشت و نه تعداد پرتقال های باقی مانده. تنها قسمت جذاب ماجرا لهجه ی ناآشنای معلم بود که پرتقال را بُرِقال […]
ادامه مطلباولش باور نداشت که او را دیده اند. خموده و معذب نشسته بود اما یواش یواش خودش را به یاد آورد و با همراهی شیرین آقای عبدی پور، لاک تنهایی و انزوا را شکست و بیرون آمد. عمو حاتم کتاب می خوانده، کتاب می خواند و کتاب خواهد خواند… او حرف های ناگفته ی زیادی […]
ادامه مطلب