برنامه نویسی که وقتی بزرگ تر شد، تصمیم گرفت به جای برنامه داستان بنویسد

مطالب وبلاگ

فصل اول – دوران بی خیالی

?دوران بی خیالی من دورانی بود که مدرسه را به سان سِن تئاتر و معلم ها را بازیگران آن می دیدم. ?یادم میاد سر زنگ ریاضی نه تعداد پرتقال های فروش رفته برایم اهمیتی داشت و نه تعداد پرتقال های باقی مانده. تنها قسمت جذاب ماجرا لهجه ی ناآشنای معلم بود که پرتقال را بُرِقال […]

ادامه مطلب
MARYAM s ۲۶ فروردین, ۱۴۰۰ ۰ فصل های زندگی

توقف ناگهانی در ایستگاه جمجمه

همه ی آنها بخشی از وجود من هستند. آدم خوب ها و آدم بدهای داستانم را به یک اندازه دوست دارم. و با تمام وجودم کنار آنها خلق شدم، زندگی کردم و بعضی وقت ها هم مردم.لذت وصف ناپذیریست پاگذاشتن به سرزمینی که در آن همه چیز، آنگونه پیش برود که تو می خواهی. حتی […]

ادامه مطلب
MARYAM s ۲۶ فروردین, ۱۴۰۰ ۰ توقف ناگهانی در ایستگاه جمجمه