اولش باور نداشت که او را دیده اند. خموده و معذب نشسته بود اما یواش یواش خودش را به یاد آورد و با همراهی شیرین آقای عبدی پور، لاک تنهایی و انزوا را شکست و بیرون آمد. عمو حاتم کتاب می خوانده، کتاب می خواند و کتاب خواهد خواند… او حرف های ناگفته ی زیادی […]
ادامه مطلب