امروز بعد از سالها با یکی از دوستان قدیمی ام صحبت می کردم.🙂 گذشته با لباسی از خاطرات مقابلم نقش بسته بود و هیجان زیادی داشتم.😍 او در آمریکا زندگی می کرد و روانشناس فوق العاده ای شده بود. و درست لحظه ای که اولین «خب، تو چه خبر؟» رو به من گفت، داستان من و دوست روانشناسم آغاز شد
فکر می کردم در نهایت صحت و سلامت عقل هستم و از برنامه هایم برای او می گفتم.🥳 غافل از آنکه هر حرفی که به زبان می آوردم من را در دسته ی تیپ خاصی از آدم ها قرار می داد. من حرف می زدم و او ذهن من را معاینه می کرد.🤓 اما داستان به این سادگی ها هم ختم به خیر نشد. و درست لحظه ای که گفتم «الان اینایی که گفتی، یعنی چی؟»🤔 و دوستم لب به سخن گشود، فهمیدم چقدر بیمارم و چقدر زخم های درمان نشده دارم.🥺 به نظر میرسه آدم مریضی ام که فکر می کنم سالمم. شاید هم آدم سالمی باشم که هنوز مریضی هاش رو نپذیرفته و در مرحله ی انکار به سر می بره. خلاصه که اگه دوست روانشناس دارین خیلی مراقب باشین. اینا مثل پلیس فتا هستن، حواسشون به همه چیز هست🤪🤫
دوست روانشناس من، خیلی مخلصم. گذشته از شوخی، تو دکتر فوق العاده ای هستی و خوشحالم که پیدات کردم
دیدگاه خود را بیان کنید