توقف ناگهانی در ایستگاه جمجمه
همه ی آنها بخشی از وجود من هستند. آدم خوب ها و آدم بدهای داستانم را به یک اندازه دوست دارم. و با تمام وجودم کنار آنها خلق شدم، زندگی کردم و بعضی وقت ها هم مردم.
همه ی آنها بخشی از وجود من هستند. آدم خوب ها و آدم بدهای داستانم را به یک اندازه دوست دارم. و با تمام وجودم کنار آنها خلق شدم، زندگی کردم و بعضی وقت ها هم مردم.
برنامه نویسی که وقتی بزرگ تر شد، تصمیم گرفت به جای برنامه داستان بنویسد.
مریم صرافین فارغ التحصیل رشته ی مهندسی کامپیوتر در تهران می باشد و سالها به عنوان برنامه نویس وب، فعالیت داشته است. نوشتن داستان، همواره و در تمام مراحل زندگی یکی از بزرگ ترین علایق و سرگرمی های او بوده است. تا اینکه در اریبهشت ماه سال ۱۳۹۹، رسماً نوشتن رمان بلند خود را آغاز نمود. و در آذر ماه همان سال، نگارش نسخه ی اولیه ی رمان “توقف ناگهانی در ایستگاه جمجمه” را به پایان رساند.
مریم معتقد است، همراه با خلق هر کدام از شخصیت ها، بخشی از وجود خودش را بازآفرینی می کند. او شخصیت های مثبت و منفی داستان هایش را به یک اندازه دوست دارد. و نقاشی شخصیت ها با استفاده از کلمات را کاری سرگرم کننده و در عین حال حرفه ای می داند.
خواندن، نوشتن، نقاشی، پیاده روی و مسافرت، علایق اصلی او را تشکیل می دهند. مریم معتقد است، قوّه ی تخیل، ابزار جادویی بشر است. و ما کشف اسرار کهکشان ها و اعماق اقیانوس ها را مدیون تخیّل خود هستیم. پس هنگام نوشتن نیز کافی است، تخیل خود را رها کنیم و به سرزمینی اسرار آمیز قدم بگذاریم.
آیا میشود در دنیایی زندگی کرد که همه چیز و همه کس گوشبهفرمان شما باشند؟ مریم صرافین در کتاب توقف ناگهانی در ایستگاه جمجمه دنیایی را به تصویر میکشد که در آن شرایط ویژه ای برقرار است.
تزریق روزانه یک دوز خوشی میتواند نسخهای باشد که پزشک برای شما تجویز کرده است. این جمله شاید در این دنیا دور از تصور باشد. اما در دنیای خلقشده توسط مریم صرافین، برنامهنویسی که کمکم به داستاننویسی روی آورد، میتوانید هرچه اندوه هست را از رگهایتان بیرون بکشید یا برعکس با تزریق نفرت به رگهایتان، از هرچه که در این دنیا هست و نیست، بیزار شوید.
کتاب توقف ناگهانی در ایستگاه جمجمه (Sudden Stop In the Skull Station) رمانی علمی تخیلی و هیجانانگیز است. گروهی از افراد به قصد سفر به شابیان هور سوار قطاری میشوند. قطار در میانه راه در یک ایستگاه توقف میکند اما این توقف باعث تغییر سرنوشت مسافران قطار میشود چرا که توقف در ایستگاه جمجمه، اتفاق عجیبی را رقم می زند. یک پزشک به همراه دستیارانش از طرف شرکتی به نام جمجمه سیاه وارد قطار میشوند و داروی عجیب و غیرمعمولی را به مسافران تزریق میکند. زندگی هرکدام از این مسافران درست بعد از تزریق آن داروی عجیب دستخوش تغییرات و اتفاقات عجیبی میشود که نتیجهاش سردرگمی هرچه بیشتر شخصیتهای کتاب و پیچیدهتر شدن شرایط زندگیشان است. اما مگر چه چیزی در آن دارو بوده که تا این حد باعث تحول زندگی آنان میشود؟
با یک پلیور یقه اسکی خاکستری در خانه راه میرفت. عقربه ها به سختی جلو میرفتند. حتی عقربه ی ثانیه شمار هم متوقف شده بود. برای چندمین بار آبی به سر و صورتش زد و ساعت مچی اش را دور دستش بست. به تصویر خودش در آینه خیره شد و از اعماق وجودش آرزو کرد، کاش این مذاکره ی دلهره آور، هر چه زودتر به پایان برسد. بار دیگر، به ساعتش نگاه کرد. تا پانزده دقیقه ی دیگر باید راه بیافتد. در فکر این بود که این پانزده دقیقه را چگونه بگذراند که کسی در زد…رنگ از رخسارش پرید. ساعت چهار و بیست وپنج دقیقه ی بامدادِ روز تعطیل، چه کسی در میزند؟ با صدای بلند نفس می کشید. یعنی قبل از اینکه خودش را به قرار برساند، لو رفته اند؟ هیچگونه تصوّر خوبی از کسی که پشت در بود نداشت. زانوهایش را نمیتوانست تحت کنترل داشته باشد. دوباره کسی محکم به در زد. در خوشبینانه ترین حالت، پلیس یا مامورهای امنیتی حکومت به سراغش آمده اند. قطعا ذهن او را خوانده اند و می خواهند او را در نطفه خفه کنند. نه راه فراری دارد و نه می تواند افکارش را انکار کند. چاره ی دیگری ندارد. از پیشانی اش دانه های عرق سرازیر شد .خودش را پشت در رساند و در را باز کرد. ناگهان…
برای تهیه توقف ناگهانی در ایستگاه جمجمه، می توانید از راه های زیر اقدام نمایید
برای تهیه ی نسخه ی چاپی کتاب، می توانید به سایت دی جی کالا مراجعه نمایید.
برای تهیه ی نسخه ی چاپی کتاب می توانید به وبسایت رسمی نشر روزگار مراجعه نمایید.
کلیه حقوق مادی و معنوی داستان های زیر متعلق به سایت merisarafein.com می باشد.
? قدیم ها یکی از جذابیت های مطب دکتر، مجله های روی میز اتاق انتظارش بود. مجله ها آنقدر تنوع داشتند که درست مثل یک ویترین کتابفروشی، آدم را سرگرم می کردند. و هر کسی با هر سلیقه ای بالاخره ...
? بعضی وقت ها قلم را رها می کنم تا رفته رفته سر و کله ی واژه ها پیدا شود. ? بعضی وقت ها سوژه را پیدا می کنم و از نویسنده ی درونم می خواهم آن را پرورش بدهد ...
✍️ چندی پیش، مطلب صفحات صبحگاهی را در وب سایت استاد شاهین کلانتری خواندم. و معجزه زمانی نمایان شد که به صورت جدی نوشتن آن را آغاز کردم. ✍️ صفحات صبحگاهی برای نویسنده همچو نرمش های قبل از رفتن به ...
و نوشتن برای من آغاز شناخت خویشتن بود...
maryamsarafein